Sunday, November 06, 2005

شخصيت مورد علاقه ام





آنتوني رابينز ، مرد شناخته شده در جهان و پر طرفدار و كمك دهندهء انسانها ، يكي از ده مرد موفق
جهان است . زندگي جالبي داره
كتابهاي زيادي ازش خوندم . با خوندن كتاب هاش ، حضورش را در كنار
خودم حس ميكردم . هرچي بيشتر باهاش آشنا ميشدم بيشتر علاقمندش ميشدم
وقتي نگاش ميكنم مجذوبش ميشم . زمانيكه هنوز نديده بودمش ، خيلي مشتاق بودم كه ببينمش . واقعاً از
ديدنش و از شخصيتش لذت ميبرم
كتابهاي آنتوني رابينز ميتونه به هركسي آنچنان كمكي كنه كه باعث ميشه زندگي طرف تغيير كنه ، حالا چه برسه به خودش
خوش به حال بچه هاش . كاش دوست صميمي من بود . البته من ، آنتوني رابينز را دوست صميمي
خودم ميدونم اما اون كه منو نميشناسه
وقتيكه آگهي فروش سي دي هاي سمينارش را توي مجلهء موفقيت ديدم ، آنقدر
خوشحال شدم كه حد نداره ، چون خيلي دنبالش بودم . خيلي دوست دارم كه حركات و حرف زدن هاشو ببينم . يه بار تو يه فيلمي ديده بودمش ، اما خيلي كم تو صحنه بود
من خيلي چيزا ازش ياد گرفتم . وقتي بهش نگاه ميكنم ، اعتمادبنفس ، انرژي و روحيه ميگيرم . اين شخصيت واقعاً گنج بزرگي براي ما انسانهاست
يكي از هدفها و يكي از آرزوهاي من اينه كه از نزديك ببينمش و باهاش حرف بزنم
يكي از گفته هاش را كه خودش هم خيلي بهش تاكيد داره اينه : در معادلهء زندگي، آينده هيچ وقت با گذشته برابر نيست

Friday, November 04, 2005

شب ، اينترنت


12 آبان 1384


با اينترنت كار زياد داشتم . براي همين يه كارت شبانه گرفتم و تصميم گرفتم امشب را بيدار باشم و كارهامو انجام بدم . ميخواستم با خيال راحت و آرامش برم تو اينترنت و آهنگ هم گوش كنم

تا صبح بيدار بودم . حدوداي يك ساعت قبل از اينكه هوا روشن بشه ، هوا باد و باروني شد . هوا داشت كم كم روشن ميشد . خيلي قشنگ بود . بوي نم و بارون مي اومد

واقعاً از اين هوا لذت ميبرم . يه حسي داره . اين هوا يه حسي رو در من زنده ميكنه ، حس نياز به غير همجنس، يه صدا ، يه نگاه ، در كنار اون بودن و با هم بودن

نوشته : خودم

Tuesday, November 01, 2005

۩ تنهايي و آرامش ۩


۩ پرانتز باز ، نويسنده را مينويسم ، اما پرانتز را نميبندم ، نويسنده آزاد است ۩

نمي دوني چقدر هواي ابري و باروني را دوست دارم . واقعاً لذت ميبرم و روحم و احساساتم زنده ميشه

به دنبال تنهايي هستم . منظورم از تنهايي ، بي كسي نيست . منظورم تنها زندگي كردنه ، نه براي هميشه بلكه بيشتر اوقات . تنهايي براي من نيروي بزرگ و انرژي بخشي است

وقتي تنها ميشم انر‍ژي ميگيرم ، كارهامو به خوبي انجام ميدم ، آرامش پيدا ميكنم و كلاً، روحيه ام بهتر ميشه . وقتي دير به دير تنها ميشم ارزشش را حس ميكنم و بيشتر بهش علاقمند ميشم

هنگام تنهايي تمركزم بالا ميره . دوراني كه پشت كنكور تحميلي بودم به شدت دلم ميخواست تنها باشم و درس بخونم . واقعاً احتياج به تنهايي داشتم
اگه اون موقع ميرفتم يه جايي كه تنها باشم ، به احتمال خيلي زياد الآن داشتم رشتهء خلباني يا هوافضا رو ميخوندم . حالا ديگه گذشت و رفت . بايد فراموشش كنم . همين الآن هم دوباره فرصتي بهتر به سراغم اومده تا بتونم رشتهء مورد علاقه ام را بخونم

مطمئنم كه اگه براي يه مدتي تنها و دور از همه باشم ميتونم به موفقيت و به بيشتر خواسته هايم برسم . آره ميتونم و مطمئنم

به جز هواي باروني ، شب پر ستاره و تاريك ، بدون حضور ماه حال ميده . توي اين شب پر ستاره كه دست كم سه هزار ستاره مثل نگين الماس تو كرهء آسمون ميدرخشند و چشمك ميزنند ، روي يه مبل راحتي لم بدي و به آسمون نگاه كني و مثل يه قو ، سرت را در پرهاي فكرت فرو ببري . يه حس قشنگي داره . انگار آسمون داره با صداي سكوتش با آدم حرف ميزنه . وقتي صورت هاي فلكي را پيدا ميكني انگار كه تو تنهايي ، يك دوست را پيدا كردي . خوشحال ميشي و نگاش ميكني ، دوباره دنبال بقيه ميگردي

نوشته : خودم