Monday, October 31, 2005

دانشگاه


۩ پرانتز باز ،حقيقت را مينويسم ، اما پرانتز را نميبندم ، حقيقت آزاد است ۩

الآن حدودآً يكماه ميشه كه از رفتنم به دانشگاه ميگذره . محيط خوبيه . باآدماي مختلفي سروكار داريم . چيزاي زيادي ياد ميگيريم . و اگه دنبال علم باشي ، از دانشگاه خوشت مياد

دانشگاه زياد برام تازگي نداشت چون قبلاً به دانشگاههاي زيادي سر زده بودم و چون دوستام دانشجو هستند و مريم ، خواهر بزرگتر و دوست داشتنيم ، دانشجو بوده با محيطش آشنا بودم و حتي با آدماش

از بيشتر كلاساش لذت ميبرم چون كه درس را ياد ميگيرم و به دنبالش هستم و سعي ميكنم بفهمم

اگه بخوام براي نمرهء بي ارزش سر كلاس برم ديگه اون كلاس برام عذاب آور و خسته كننده ميشه

عدهء اندكي از دانشجوها هستند كه واقعاً مي خوان درس را ياد بگيرند . اما ميرسيم به عده اي كه بيشتر از اين دسته اند . عده اي كه معمولاً ميرن ته كلاس ميشينن و به دنبال يه موقعيتي هستند كه تيكه بندازن تا به قول خودشون خستگي در كرده باشن و حال و هوايي عوض كنن تا كلاس از خشكي و يكنواختي دربياد . اين دسته به دنبال نمره اند. براشون كه ياد بگيرند يا نه فرقي نداره . دنبال يه همكلاس درسخون و به قول خودشون خرخون ميگردند تا در مواقع ضروري كه همون جلسهء امتحان هست ، به دردشون بخوره . اسم اينارو بايد گذاشت نمره جو ، نه دانشجو

دستهء بعدي ، عده اي هستند كه بين اين دو دسته اند . حالا بگذريم

داشجو كسي نيست كه به دانشگاه ميره ، بلكه كسي هست كه به دنبال علم و حقيقت است . انيشتين كسي بود كه به دانشگاه نرفت بلكه به دنبال حقيقت رفت . ميخواست بفهمه . و بيشتر آدماي موفق به دانشگاه نرفتن يعني به دنبال تحصيلات رسمي نبودند . اصلاً موفقيت در درون آدم هست نه در بيرون

علم و دانش توي كتابخونه هاست . لابلاي كتاب هاست . فقط اراده ميخواد و علاقه

من هم ميخوام از ياد گرفتن لذت ببرم و يه طورايي ارضا بشم . ميخوام از يادگرفتن به كمال نزديكتر بشم . ميخوام از يادگرفتن يه جورايي تخليهء فكري انجام بدم و بسياري از مبهمات ذهني و حقيقي را از ميان بردارم

خوش باشيد



Friday, October 07, 2005

ايران

پانزدهم مهر84
امروز سري به وبلاگهايي درباره زرتشت ، هخامنشيان و تاريخ ايران زدم و مطالبش را خواندم
هميشه عاشقانه در پي اين بودم كه چيزهايي در مورد زرتشت و تاريخ ايران بدانم و هنوز هم هستم و از دل و جان به دنبال تاريخ و هويت واقي ايراني هستم
از اين وبلاگها مطالب خيلي جالب و مفيدي ياد گرفتم و واقعاً مخلص و ممنون نويسنده هاش هستم چون به مردم اطلاع رساني ميكنند و تمدن از يادرفته مان ، و هويت واقعي مان را زنده ميكنند ، گرچه تمدن ما هميشه پررنگ هست و خواهد بود ، تمدني كه افتخار به آن ، بلندمرتبه ترين افتخارهاست

به ايراني بودن افتخار ميكنم

پاينده باد ايران

Tuesday, October 04, 2005

احساسات ، وجدان ، ترس



اوايل مهر 84


اين سؤآل به ذهنم مياد كه آيا خوبه انسان احساساتي باشه يا نه ، يا انسان خشك باشه و بي احساس و بر اساس عادت كارهايش را پيش بره
من نميدونم كه آيا آدمي كه احساساتيه ميتونه خيلي بد هم باشه
وقتي بر اساس وجدان و احساسات عمل ميكنم ، فكرم بازتر ميشه ، وجدانم راحت تره ، احساس بهتري دارم ، وروحيه ام بهتره
من از چي ميترسم ؟ از توي دام افتادن و خود را گرفتار كردن يا دروغ ؟ وقتي آدم احساساتش ، و وجدانش را زير پا ميزاره ، بخاطر اينكه از درگيري با مسائل كناره گيري كنه و خودش را از چيزي رها كنه ، كه اگه وجدان داشته باشه و بدونه وجدان چيه ، چيزي مانند خره به فكرش مي افته و او را در چاه فكر و خيال مي اندازه
آدمي كه به خاطر ترس ، وجدان و احساساتش را زير پا بزاره ، آيا در زندگي موفقه ؟ و آيا ميتونه با مشكلات دست و پنجه نرم كنه ؟ از آدم ترسو بعيده
عده اي ميگن كه از رو عقل تصميم بگير و احساسات را ناديده بگير . عده اي ديگر هم ميگن كه احساسات خوبه ، احساساتي باش
حالا من نميدونم احساساتي باشم يا استدلالي ؟! من كه خودم آدم احساساتي هستم ، ميدوني چرا ؟ چون براي تشخيص احساساتي يا استدلالي بودن راهي وجود داره كه شايد بعداً گفتم
ميخوام دو راه پيش پا بزارم . فرض كنيم انساني احتياج به كمك ، مشاوره ، درد دل ، محبت ، ويا همراهي داره ، كه با كمك به اون خودمون به گرفتاري و خطر مي افتيم . مي تونيم كمك كنيم و ميتونيم كمك هم نكنيم . با كمك نكردن هم خودمون را از خطر رها ميكنيم . اين را هم بايد در نظر داشته باشيم كه شايد خودمون در اين شرايط قرار بگيريم و احتياج به كمك ديگري داشته باشيم . در اين حالت چه كار ميكنيد ؟ خدايي بيا با خودت روراست باش و صادقانه جواب به خودت بده . از اين مسائل براي هر كسي در زندگي پيش مياد
من ميگم يه كار كنيم . بد نيست بلكه خيلي هم خوبه ، بياييم و خودمون را جاي آن انساني بگذاريم كه به گرفتاري افتاده
درك كردن انسانها مسئلهء مهمي هست
آيا آدم غير احساساتي ميتونه ديگران را درك كنه يا نه ؟ آدم يكمي جربزه داشته باشه بد نيست . در تاريخ هميشه اسم كسايي برجسته و ثبت ميشه كه كارهاي بزرگ كرده اند ، از خودشون شهامت نشان داده اند ، احساساتشون را بروز داده اند و ..... . اما اسم آدم بدا هم ثبت ميشه . بخاطر اينكه از اينور يعني از طرف بد كارهاي بزرگي كرده اند
آدماي متوسط و معمولي ، كمتر و يا اصلاً به اينصورت مورد توجه نبوده اند و نخواهند بود . چون دست به كارهاي خارق العاده نميزنند و همين طور معمولي از دنيا ميروند . اين آدما بزرگ نيستند چون نميخواهند بزرگ باشند
خواستن ، توانستن است
برو دنبالش ، حتماً به دست مياري
كمك كن ، كمكت خواهند كرد
درك كن كه درك خواهي شد
محبت كن و عشق بورز كه مورد محبت و عشق واقع خواهي شد

اگه خواستيد به سؤال هايي كه پرسيدم جواب بديد تا از تجربه هاي همديگه استفاده كنيم و از مبهم بودن سؤالها تا اندازه اي كم كنيم

شما پاكيد چون احساسي پاك داريد . وجدان را رها نكنيد تا دچار عذاب وجدان نشويد
نوشته : خودم

خدا به همراهتون

Monday, October 03, 2005

به نظر شما اين اثرچه مفهومي دارد