۩ تنهايي و آرامش ۩

۩ پرانتز باز ، نويسنده را مينويسم ، اما پرانتز را نميبندم ، نويسنده آزاد است ۩
نمي دوني چقدر هواي ابري و باروني را دوست دارم . واقعاً لذت ميبرم و روحم و احساساتم زنده ميشه
به دنبال تنهايي هستم . منظورم از تنهايي ، بي كسي نيست . منظورم تنها زندگي كردنه ، نه براي هميشه بلكه بيشتر اوقات . تنهايي براي من نيروي بزرگ و انرژي بخشي است
وقتي تنها ميشم انرژي ميگيرم ، كارهامو به خوبي انجام ميدم ، آرامش پيدا ميكنم و كلاً، روحيه ام بهتر ميشه . وقتي دير به دير تنها ميشم ارزشش را حس ميكنم و بيشتر بهش علاقمند ميشم
هنگام تنهايي تمركزم بالا ميره . دوراني كه پشت كنكور تحميلي بودم به شدت دلم ميخواست تنها باشم و درس بخونم . واقعاً احتياج به تنهايي داشتم
اگه اون موقع ميرفتم يه جايي كه تنها باشم ، به احتمال خيلي زياد الآن داشتم رشتهء خلباني يا هوافضا رو ميخوندم . حالا ديگه گذشت و رفت . بايد فراموشش كنم . همين الآن هم دوباره فرصتي بهتر به سراغم اومده تا بتونم رشتهء مورد علاقه ام را بخونم
مطمئنم كه اگه براي يه مدتي تنها و دور از همه باشم ميتونم به موفقيت و به بيشتر خواسته هايم برسم . آره ميتونم و مطمئنم
به جز هواي باروني ، شب پر ستاره و تاريك ، بدون حضور ماه حال ميده . توي اين شب پر ستاره كه دست كم سه هزار ستاره مثل نگين الماس تو كرهء آسمون ميدرخشند و چشمك ميزنند ، روي يه مبل راحتي لم بدي و به آسمون نگاه كني و مثل يه قو ، سرت را در پرهاي فكرت فرو ببري . يه حس قشنگي داره . انگار آسمون داره با صداي سكوتش با آدم حرف ميزنه . وقتي صورت هاي فلكي را پيدا ميكني انگار كه تو تنهايي ، يك دوست را پيدا كردي . خوشحال ميشي و نگاش ميكني ، دوباره دنبال بقيه ميگردي
نوشته : خودم
نمي دوني چقدر هواي ابري و باروني را دوست دارم . واقعاً لذت ميبرم و روحم و احساساتم زنده ميشه
به دنبال تنهايي هستم . منظورم از تنهايي ، بي كسي نيست . منظورم تنها زندگي كردنه ، نه براي هميشه بلكه بيشتر اوقات . تنهايي براي من نيروي بزرگ و انرژي بخشي است
وقتي تنها ميشم انرژي ميگيرم ، كارهامو به خوبي انجام ميدم ، آرامش پيدا ميكنم و كلاً، روحيه ام بهتر ميشه . وقتي دير به دير تنها ميشم ارزشش را حس ميكنم و بيشتر بهش علاقمند ميشم
هنگام تنهايي تمركزم بالا ميره . دوراني كه پشت كنكور تحميلي بودم به شدت دلم ميخواست تنها باشم و درس بخونم . واقعاً احتياج به تنهايي داشتم
اگه اون موقع ميرفتم يه جايي كه تنها باشم ، به احتمال خيلي زياد الآن داشتم رشتهء خلباني يا هوافضا رو ميخوندم . حالا ديگه گذشت و رفت . بايد فراموشش كنم . همين الآن هم دوباره فرصتي بهتر به سراغم اومده تا بتونم رشتهء مورد علاقه ام را بخونم
مطمئنم كه اگه براي يه مدتي تنها و دور از همه باشم ميتونم به موفقيت و به بيشتر خواسته هايم برسم . آره ميتونم و مطمئنم
به جز هواي باروني ، شب پر ستاره و تاريك ، بدون حضور ماه حال ميده . توي اين شب پر ستاره كه دست كم سه هزار ستاره مثل نگين الماس تو كرهء آسمون ميدرخشند و چشمك ميزنند ، روي يه مبل راحتي لم بدي و به آسمون نگاه كني و مثل يه قو ، سرت را در پرهاي فكرت فرو ببري . يه حس قشنگي داره . انگار آسمون داره با صداي سكوتش با آدم حرف ميزنه . وقتي صورت هاي فلكي را پيدا ميكني انگار كه تو تنهايي ، يك دوست را پيدا كردي . خوشحال ميشي و نگاش ميكني ، دوباره دنبال بقيه ميگردي
نوشته : خودم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home