چرا غم
مي گويند كه چرا اينقدر از غم و غصه گويي
مگر شادي در اين دوره خريدار دارد ؟!
شادي در دل غم پيداست
توصيف سور براي دل من
بسان بادي ست كه از سر گذرد
غم در خود پيامي دارد
التيام دل من توصيف غم است
مرحم زخم دل من
همدردي با مثل من است
نه با آنكه به ظاهر بنگرد و
گول ظواهر بخورد
يا اينكه نقش بازي كند
شادي در من تنهايي و دوري از دگرانديشان است
مگر شمع با چيز دگر سوزد
ذره ذره آب شود و نور بخشد
اگر ابرها غمگين نبودند
پس باران هم نبود
اگر غم نبود
پس ميلهء زندان هم نبود
مگر شادي در اين دوره خريدار دارد ؟!
شادي در دل غم پيداست
توصيف سور براي دل من
بسان بادي ست كه از سر گذرد
غم در خود پيامي دارد
التيام دل من توصيف غم است
مرحم زخم دل من
همدردي با مثل من است
نه با آنكه به ظاهر بنگرد و
گول ظواهر بخورد
يا اينكه نقش بازي كند
شادي در من تنهايي و دوري از دگرانديشان است
مگر شمع با چيز دگر سوزد
ذره ذره آب شود و نور بخشد
اگر ابرها غمگين نبودند
پس باران هم نبود
اگر غم نبود
پس ميلهء زندان هم نبود
84/بهمن/5
0 Comments:
Post a Comment
<< Home