Saturday, March 04, 2006

من

من ، درختي كه در بي كسي
با بادهاي پي در پي و طوفانهاي پي در پي
در حال شكست است
كجاست دست ياري ؟!
من كه قدمي برداشتم ، آن قدم هم در باتلاقي فرو رفت
و به ندرت يادم مي آيد كه بر زمين قدم گذارم
كجاست آن دست ياري ؟!
مدتي در نوميدي و مدتي پرانرژي ،
گاه قوي و گاه ضعيف !
اين چيست كه بر سر من آمده است ؟!
كجاست آن دست ياري ؟!
من به اميد زندگي و ياري آمده ام
من به اميد روزي زيبا آمده ام
من به اميد آغوشي گرم آمده ام
من به اميد تو آمده ام
پس تو كجايي ؟!
كاش ميشد لحظه اي در كلبهء تنهايي در سكوت و آرامش زندگي كرد
اما كجايي تنهايي ؟
من به سايهء تو احتياج دارم
ميخواهم لحظه اي خودم باشم
دستم را بگير تا آرام باشم

١٣ اسفند ١٣٨٤
دانشگاه

0 Comments:

Post a Comment

<< Home