Saturday, May 28, 2005

شب باروني




1384/اردیبهشت/30 جمعه ساعت 1:10 5شنبه شب
ساعت یک و ده دقیقه جمعه بود که آسمون غرید و شمشیر براقش را پی در پی بر آسمون مینواخت و با فرمانی آسمون شکافت و چتر بازان بلورین تمام آسمون را در بر گرفتند
صدای رژه بلورهای بارون و صدای بم آسمون با تمام ابهت هولناکش که به این ارتش بلورین دستور میدهد چه زیباست
فداکاری این تک تک سربازان بلوری که خود را فدای آدمیزادها و گیاهان و زمین میکنند تماشاییست و رد پای تفکر در خود بجای میگذارد

در هر پیشامدی حکمتی پنهان است

وقتی سری از پنجره بیرون میبری جشن بزرگی پیداست که باد مینوازد ، ابرها میخوانند ، درختان میرخسند وصدای دست زدن زمین به گوش میرسد_همان صدای برخوردقطرات بارون به زمین
امشب طبیعت همه را به جشن زیبای خودش دعوت میکند اما کسی(ناآگاهان) نیست که صدای دعوتش را بشنود
احساساتت تو رو به این جشن میبرد
چه موهبتی نصیب ما شده که ستارگان از آن محرومند
گوش کن این صدای چیه ؟! مگه کلاغها هم به این جشن دعوت شدن؟
وقتی ابرها را کنار بزنی ماه رو میبینی که کنجکاو این ماجراست
امشب دست احساسم طاغت نیاورد و بر خوابم غلبه کرد و خودکار و ورق را برداشت و من را به آشپزخانه لب پنجره برد و روی صندلی نشاند و شروع به نوشتن کرد
باز هم گوش کن . مثل اینکه جیرجیرکها دیر رسیدن . همه و همه رفتن تنها چیزی که باقی مونده نسیم است
رفتم لب پنجره به بیرون نگاه کردم . همه جا تاریک بود . مثل اینکه دستور خاموشی روشنایی داده شده
گوش کن! طبیعت داره حرف میزنه . با گوش دل گوش بسپار
آرامش حکمفرماست
نکنه طبیعت حکومت نظامی کرده؟! نه . طبیعت هیچ کارست
سربازان نظامی آسمون(بارون) به کمک ما اومدن . اما ما به اونها بی توجهیم
این حکومت نظامی نیست! حکومت خموشی ست
(همه خوابند(بجز اونهایی که به این جشن اومدن تا صدای طبیعت و سکوت را بشنوند
پس این صدای چیه؟ مگه کسی با ماشین هم به این جشن دعوت شده؟
-همه دعوت شده اند اما ماشین سواران - ناآگاهانه - در حال خراب کردن این جشن اند
بی خیال بیا نصف پر لیوان را ببینیم و لذت ببریم

وقتی جیرجیرکها جیرجیر میکردند خبری از جشن طبیعت نبود

چرا وقتی فرمانده و سربازان رفتند جیرجیرکهای پرحرف پیداشون شد ؟
- شاید دارن با نگین های آسمون ( ستاره ها و....) حرف میزنن
یا شاید از اینکه فرمانده و ارتشش رفتند خوشحالند
نمیدونم چون من زبون جیرجیرکها را بلد نیستم

وای کاش اینجا بودی و صدای این پرنده را که اواو میکنه میشنیدی

آخه کنار خونه ما باغه و از این چیزای زیبا زیاده
صدای اواوی این پرنده روح آرامش را زنده تر میکنه
آره اینهم توصیفی بود از حال و هوای اینجا
الان ساعت دوونیمه
امیدوارم که همه ی شما در هر لحظه از زمان زندگیتون نهایت لذت رو ببرید
شاد باشید
نوشته : خودم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home